من و بابایی و مهمونی
سلام لواشک جیگر و خوردنی من خوبی مامانم؟الهی من قوربونت بشم عسلم فدات بشم امروز روز سیزدهم ماه رمضون بود و ما جمعا چهارروز خونمون بودیم بقیه روزها همش مهمون این ور و اون ور بودیم به قول معروف دلم لک زده واسه درست کردن افطاری فدات بشم الان دیگه همه اعضای قامیل صداشون در اومده و از ما نی نی میخوان ولی عشق من من احساس میکنم هنوز زوده تازه دوازده شهریور ماه میشه اولین سالگرد همخونه شدن من و بابا نادر بابا نادرت هم هی هر عز گاهی میگه اره هراز گاهی میگه نه ولی من خودم ااصلا اعتماد به نفس ندارم و همش احساس میکنم نمیتونم اونطور که باید بهت برسم و تو اذیت بشی اخه گل من من خیلی تنبل تشریف دارم میترسم نتونم از پسش برام دیروز با...
نویسنده :
الهه
0:40